من یک جهان سومی هستم

بعضی سوختن ها جوری هستند که تو امروز میسوزی، اما فردا دردش را حس میکنی. داستان کیفیت زندگی و رشد آدمها در جاهایی که جهان سوم نامیده میشوند، مثل همین جور سوزش هاست . از هر دوره که میگذری، میسوزی و در دوره بعد دردش را میفهمی.


شادی ها و دغدغه های کودکی ما : در همان گوشه دنیا که جهان سوم نامیده میشود، شادی های کودکی ما درجه سه است ، ولی دغدغه های ما جدی و درجه یک. شادی کودکیمان این است که کلکسیون پوست آدامس جمع کنیم. یا بگردیم و چرخ دوچرخه ای پیدا کنیم و با چوبی آن را برانیم. توپ پلاستیکی دو پوسته ای داشته باشیم و با آجر، دروازه درست کنیم و در کوچه های خاکی فوتبال بازی کنیم. اما دغدغه هایمان ترسناک تر بودند. اینکه نکند موشکی یا بمبی، فردا صبح را از تقویم زندگی ات خط بزند. اینکه نکند دفاعی مقدس، منجر به مرگ نامقدس تو بشود یا تو را یتیم کند.
از دیفتری میترسیدیم. از وبا، از جنون گاوی، مدرسه، دغدغه ما بود. خودکار بین انگشتان دستمان که تلافی حرفهای دیروز صاحبخانه به معلممان بود. تکلیفهای حجیم عید . یا کتابهایی که پنجاه سال بود بابا در آنها آب و انار میداد.
شادی ها و دغدغه های نوجوانی ما: دوره ای که ذاتا بحرانی بود و بحران جهان سوم بودن هم به آن اضافه شده. در آین دوره، شادی هایمان جنس ممنوعی دارند. اینکه موقتی عاشق شوی. دوست داشتن را امتحان کنی. اینکه لبت را با لبی آشنا کنی. اما همه این شادی ها را در ذهنمان برگذار میکردیم. در خیالمان عاشق میشویم. همخوابه میشویم. میبوسیم. کلا زندگی یک نفره ای داریم با فکری دو نفره. این میشد که یاد بگیریم جهان سومی شادی کنیم. به جای اینکه دست در دست دخترک بگذاریم و با او قدم بزنیم، فقط دنبالش کنیم. یا اینکه نگوییم دوستت دارم و بگوییم امروز خانه خالی دارم.
در عوض دغدغه هایمان بازهم جدی هستند. اینکه از امروز که 15 سال داری، باید مثل یک مرتاض روی کتابهای میخی مدرسه ات دراز بکشی و تا بیست و چهار سالگی همانجا بمانی. بترسی از این که قرار است چند صفحه پر از سوالات چهار گزینه ای ، آینده تو ، شغل تو ، همسر تو و لفب تو را تغیین کنند. تو فقط سه ساعت برای همه اینها فرصت داری.
شادی ها و دغدغه های جوانی ما: شادی ها کمرنگ تر میشوند و دغدغه ها پررنگ تر. شاید هم این باشد که شادی هایت هم، شکل دغدغه به خودشان میگیرند. مثلا شادی تو این است که روزی خانه و ماشین میخری . اما رسیدن به این شادی ها برایت دغدغه میشود. رسیدن به آنها برای تو هدف میشود. هدفی که حتما باید جهان سومی باشی که آنرا داشته باشی. و هیج جای دیگربرای کسی هدف نیستند.
معبارهای آدم خوب بودن جهان سومی هم دغدغه تو میشود. اینکه سر پا مثانه را خالی کنی یا نشسته. اینکه موهای کجای بدنت را میتراشی و کجا را نمیتراشی. و میترسی از اینکه نکند کسی قبل از خدا، تو را در این دنیا محاکمه کند.
بعضی از شادی هایت غیر انسانی میشوند. با پول شهوتت را میخری. با گردی سفید مست میشوی نه با شراب. با دود دغدغه هایت را کمرنگتر میکنی و غبارآلود.
اگر جهان سومی باشی، استاندارد و مقیاس های تمام اجزای زندگی تو، جهان سومی میشوند. اینکه در سال چند بار لبخند میزنی. در روز چند بار گریه میکنی. راهی که تو را به بهشت و جهنم میرساند. و حتی جنس خدای تو هم جهان سومیست.
در این دنیای عجیب، دیدن دست برهنه یک زن هم میتواند براحتی تو را خطاکار کند و قلبت را به تپش وادارد. در این دنیا سلام به غریبه و بیدلیل، نشانه دیوانگیست. لبخند بیجای زن هم دلیل ... اوست.

در این جهان سوم ، کسی را نداری که به تو بگوید چقدر مسواک و خمیردندان، واکسن، خندیدن، رقصیدن خوب هستند. اینکه آینده خوب را خودت باید رقم بزنی و کسی قرار نیست برای این کار به تو کمک بکند. اینکه همیشه جهان اول ، طاعون جهان سوم نیست.
گاهی فکر میکنی که به سرزمین جهان اولی ها مهاجرت کنی تا از جهان سومی بودن رها شوی. اما میفهمی که با مهاجرتت شادی ها، دغدغه ها، جهانبینی، خدا و معیارهایت هم با تو سفر میکنند. گاهی میمانی که این جهان سوم است که کیفیت تو را تعیین میکند یا اینکه تو جهان سوم را درست میکنی؟


یک بار یک دانشجوی خارجی از استاد پرفسور محمود حسابی پرسید، میگویند شما از جهان سوم آمده اید ،جهان سوم چگونه جایی است؟ استاد جواب دادند جهان سوم جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانهات خراب خواهد شد و اگر بخواهی خانهات آباد شود، باید در تخریب کشورت بکوشی.

سخن

  • زمان یا اندیشه است یا معیار(آنتیفون) 
  • فقط نهایت جهل یا نهایت هوشمندی میتواند در برابر تغییر مقاومت کند(سقراط) 
  • اگر میخواهی جوینده واقعی حقیقت باشی باید دست کم یکبار در عمرتتا جایی که ممکن است به همه جیز شک کنی(رنه دکارت) 

گا

متن زیر برگرفته از وبلاگ کوشان غلامی میباشد

در گذشته های دور در دامنه جنوبی البرز دهکدهای به نام " گا " وجود

 داشته است که امروزه به کلان شهر بسیار بزرگی تبدیل شده است.
جغرافیای پهناور گا از غرب به سلسله جبال البرز، از شرق به کویر لوت، از جنوب به حواشی خلیج فارس و از شمال به دریای خزر میرسد.
روزانه عده زیادی از این منطقه باستانی دیدن می کنند.
چرا که گا جاذبه های توریستی ، اقتصادی ، اجتماعی و جنسی فراوان دارد، که هر روز میلیون ها توریست را به این منطقه میکشاند.
برخی از مورخان عقیده دارند که اولین قوم از اقوام آریایی در این دهکده سکنی گزیدند و میراث بسیار عظیمی رادر اختیار آیندگان این مرز و بوم بر جای گذارده اند.
ازین روست که می گویند به "گا" بودن ایرانیان ریشه تاریخی دارد.
عده زیادی از گردشگران با اشتیاق و تنهایی به گا میروند و عدهای دیگر به طور جمعی و با هماهنگی از سوی نهادها و سازمانها و یا بنا به درخواست همسر و یا یک دوست عزیز.
ورزشهای زیادی مانند یوگا، چوگان و ... نیز اختراع شدهاند که تسهیلات و امکانات آنها فقط در این شهر فراهم شده و مردم برای انجام آنها به گا میروند.
همچنین شعبه های جانبی کوچکی مانند پژوهشگا، دانشگا، زایشگا و ... در سرتاسر کشور افتتاح شده تا همگان بتوانند از مزایای ویژه و استثنائی این مکان بهره ببرند و به راحتی به گا بروند.
رفتن به گا هرگز سخت نیست، چرا که ما ایرانیان اصالتاً با آن زاده شده ایم و ریشه آبا و اجدادی همواره ما را به سوی این مکان شریف می کشاند.
مسیر رفتن به گا بسیار صاف و هموار است، اما مسیر بازگشت آن بسیار پر پیچ و خم بوده و هر کسی قادر به پیمودن آن نیست.
به همین دلیل اکثر افراد پس از به گا رفتن، در همین منطقه ساکن شده و تلاشی در جهت بازگشت نمیکنند.
با این حال بلیط های مسیر رفت به گا بسیار ارزانتر از مسیر برگشت بوده و به وفور یافت میشود .
در گذشته به دلیل مرکزیت "گا" هرکس قصد داشت از شهری به شهر دیگر برود باید ابتدا به گا می رفت سپس از آنجا به مقصد مورد نظر عزیمت می نمود. حتی در اعصار گذشته جاده ای ابریشمین جهت به گا رفتن احداث شده بود که با حمله اسکندر و به گا رفتن او، این جاده از رونق افتاد. اما با گذشت زمان و رشد صنعت و تکنولوژی و توجه ویژه به این منطقه توریستی، رفته رفته امکانات رفت و آمد به گا و همچنین شرایط اسکان در این منطقه مجددا فراهم شد به طوری که روزانه هزاران نفر به گا میروند.
هم اکنون با تلاش بی دریغ مسئولین، شما میتوانید از هر نقطه ایران که اراده کنید بدون نیاز به ویزا و پاسپورت در عرض مدت کمتر از پنج دقیقه به گا بروید.
اما با این همه عده ی زیادی مایلند در گا بمانند که همین امر موجب افزایش جمعیت در این منطقه شد وگا روز به روز بزرگ تر و بزرگ ترمی شود، به طوری که پیش بینی می شود تا پنج سال دیگر به یکی از بزرگترین شهرهای جهان تبدیل شود.امروزه بدلیل وسعت و پیشرفته بودن گا همه به گا می روند، چرا که گا به صورت مرکزی در آمده که مردم در آن به همه چیز دسترسی دارند مثلاً:

هرکس میخواهد خانه بخرد به گا می رود تا پول خرید خانه را بدست بیاورد.


هرکس قصد تحصیل دارد به گا می رود تا در امتحان و کنکور ورودی دانشگاه ها پذیرفته شود.


حتی دانشجویانی هم که در دانشگاه تحصیل میکنند گاهی برای تهیه مطالب و جزوات و منابع و یا گرفتن نمره از یک استاد درپیت و یا پاس کردن دروسی مانند خواص فیزیکی1، شکل دادنفلزات، انجماد و ... در طول ترم به گا می روند.


از آنجایی که گا تبلور آزادی بیان است، همه نویسندگان به گا میروند.


در این سرزمین هیچ تبعیضی وجود ندارد و همگان از زن و مرد و فقیر و غنی به سادگی به گا میروند، البته جهت حمایت از قشر آسیب تسهیلاتی فراهم شده تا فقرا به سادگی و بدون دردسر به گا روند که این هم نشانه ای از عدالت در این سرزمین است.

اما در مورد پسران کمی قضیه متفاوت است، درسنین پیش از بلوغ در مورد پسران باید گفت: پسر بچه ها همین که از قزوین عبور میکنند
گویی از گا عبور کرده اند و دیگر میلی به ادامه ی مسیر ندارند. و هنوز برای محققان دلیل این بی میلی به ادامه مسیر مشخص نشده.به همین دلیل آموزش و پرورش شرایط مدارس را طوری طراحی کرده که بسیار به فضا و حال و هوای گا شباهت دارد و کودکان و نوجوانان وقتی به مدرسه میروند گویی به گا رفته اند.با ساخت چنین مدارسی معلمان و دانش آموزان دبستانی هر روز به همراه والدینشان به گا میروند، چون این مدارس تمام شرایط گا را برای ایشان فراهم کرده و دانش آموزان در کودکی به گا رفتن را به طور نمادین تجربه می کنند تا زمانی که ایشان به سن قانونی برسند و بتوانند خودشان به تنهایی و رسما به گا بروند، مثلاً میتوانند پس از گذراندن تحصیلات اولیه در مدارس از تسهیلات ویژه ی دولت که اعزام رایگان سربازان به گا است استفاده کنند.که از سالیان دور و از زمان رضاخان کلیه سربازان 24 ماه خدمت خود را به گا رفته اند. این بدان سبب است که کلیه مردان هم مانند زنان در طول زندگیشان حداقل یک بار را به گا رفته باشند.در کل با توجه به آب و هوای معتدل و سهولت سفر به این منطقه، بدلیل ایجاد هرزگی و بیهودگی باز هم رفت و آمد به این مکان توصیه نمی شود، چون طی سفرهای مکرری که اینجانب به این منطقه داشتم آثار این وقایا در عصمت من هویداست.