در رویاهایم سفر خواهم کرد
در یکی از روزهای سرد پاییز سال 1872 میلادی، «پی یر ورن»، که به تازگی تحصیلاتش در رشته حقوق را به پایان رسانده بود، با «سوفی الوت دلافری» ازدواج کرد. مراسم ازدواج در «نانت» شهری در شرق فرانسه، برگزار شد. خانواده «دلافری» از این ازدواج بسیار راضی بودند، چرا که پییر فرزند یکی از صاحب منصبان استان «پروونس» در فرانسه بود.
زمستان سال 1828 فرا رسید. پییر و سوفی ورن در انتظار تولد اولین فرزندشان بودند. سرانجام در هشتمین روز ماه فوریه، «ژول گابریل ورن» متولد شد.
نانت، پاییز 1839: ژول، نوجوان 11 ساله که از سختگیریهای خانواده به ستوه آمده بود، مخفیانه به یک کشتی پستی رفت و به عنوان جاشو در آن استخدام شد. این کشتی به هند میرفت. ژول سرشار از هیجان بود. بالاخره سفری پرماجرا را آغاز کرده بود. اما این هیجان دیری نپایید.
در یکی از بندرهای میان راه، پییر ورن که در پی او آمده بود، ناگهان فرزند تا خلف خود را پیدا کرد و به خانه بازگرداند. ژول به سختی تنبیه شد. او به پدرش گفت: «از این پس فقط در رویاهایم سفر خواهم کرد.»
سال 1844، ژول 16 ساله وارد دبیرستان نانت شد؛ جایی که فن سخنوری و فلسفه را آموخت. ژول با نمرههای عالی دیپلم گرفت و سنت حاکم بر خانواده او را مجبور کرد به دانشکده حقوق برود تا همچون پدر، وکیلی موفق شود؛ شغلی که اصلاً از آن خوشش نمیآمد.
عشق به نوشتن آن قدر او را مجذوب خود کرده بود که شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. زمانی که اولین نمایشنامهاش را نوشت، هیچکس او را تشویق نکرد.
روزهای سختی و ناامیدی ژول فرا رسیدند. به پاریس رفت و خودش را برای امتحانها آماده کرد. او حق ماندن در پاریس را نداشت و طبق خواسته پدر، میبایست بعد از امتحانها، به نانت باز میگشت.
پاریس تجربه بسیار هیجانانگیزی به ژول ورن بخشید. او بیشتر وقتش را در تئاترهای این شهر میگذراند. ژول عاشق پاریس شد و سرانجام توانست پدرش را راضی کند تا در پاریس وارد دانشکده حقوق شود.
اما پییر ورن سختگیر، روش خودش را داشت. او ژول را مجبور کرد در پانسیونی با مقررات سفت و سخت اقامت کند.
ژول اشتهای سیری ناپذیری برای خواندن داشت. او سه روز غذا نخورد تا پول خرید نمایشنامههای «شکسپیر» را فراهم کند.
روزهای پرماجرایی برای ژول آغاز شده بودند. او با «الکساندر دومای» پدر (رماننویس فرانسوی؛ 1802- 1870) آشنا شد. اعتماد به نفسی که دوما در او برانگیخت، شوق نوشتن را بار دیگر در وجود ژول بیدار کرد.
رشته حقوق بر زندگی ژول ورن سنگینی میکرد و او توان مقابله با پدر را نداشت. پس راه آسانتر را برگزید و به درس خواندن ادامه داد. در سال 1850، ژول جوان از رشته حقوق فارغالتحصیل شد و به خواسته پدرش عمل کرد.
اما پییر ورن حالا خواسته دیگری داشت. ژول باید به نانت برمیگشت، به عضویت کانون وکلا در میآمد و شغلش را به عنوان وکیل آغاز میکرد! نه! این بار ژول پاسخی قاطعانه به پدرش داد: «فقط یک حرفه است که ادامه خواهم داد: نویسندگی!»
او در پاریس ماند و روزهای پرکاری در زندگیاش آغاز شد. روزها تدریس میکرد و شبها مینوشت.
در سال 1852، اولین اثرش را منتشر کرد. «پرواز با بالن»؛ اثری موفق که راه ترقی را برای او باز کرد.
دهم ژانویه 1857 ژول گابریل ورن ، ازدواج کرد و مشکلات مالی او را واداشت تا با حمایت مالی پدرش. وارد بازار بورس شود. اما همچنان به نوشتن، خواندن و سفری کردن ادامه داد: انگلستان، نروژ و اسکاندیناوی. ژول مینوشت و سفر میکرد.
در سوم اوت 1861، همزمان با بازگشتش از اسکاندیناوی، «میشل» تنها فرزند ژول ورن، به دنیا آمد. یک سال بعد، رمان «پنج هفته پرواز با بالن» منتشر شد و موقعیت بینظیری برای او رقم زد؛ ابتدا در فرانسه و سپس در همه دنیا.
ژول حالا میتوانست بازار بورس را بدون نگرانی ترک کند.
آثار جذاب و خارقالعاده او یکی پس از دیگر منتشر میشدند: « سفر به اعماق زمین، (1864)، «سفربه ماه » (1865)، «بیستهزار فرسنگ زیر دریا» و ...
ژول، روزبه روز مشهورتر و ثروتمندتر میشد. در سال 1866، یک کشتی خرید و بار دیگر راهی سفر شد.
روزهای پرماجرا در زندگی ژول ورن میگذشتند. او سفر میکرد، مینوشت و پیر میشد.
در سال 1902، ژول آنقدر پیر و بیمار شده بود که به سختی قلم را در دست نگه میداشت. با این حال، به نوشتن ادامه داد و 10 کتاب دیگر نوشت.
در 24 مارس 1905، در آغاز بهاری دل انگیز، ژول ورن در سن 77 سالگی درگذشت، در حالی که بیش از 80 رمان و 15 نمایشنامه بر جای گذاشت.
خطبه عقد و ازدواج بزبان عربی توهین بزرگی به شخصیت زن
سیاوش اوستا
خطبه عقد و ازدواج بزبان عربی توهین بزرگی به شخصیت زن میباشد که بر اثر عدم آگاهی و آُشنایی ما بزبان عربی سالهاست مورد استفاده قرار گرفته است
در پی تازش تازیان به ایران پس از وفات پیامبر اسلام دختران و زنان ما بعنوان غنیمت جنگی و با نام کنیز و با توجیه قرآنی ما ملکت ایمانکم مورد تجاوز اعراب قرار میگرفته اند و پس از استفاده نخست خودشان آن عزیزان را به عقد دیگران در می آورده اند با دریافت وجهی که تعیین مبلغ در ازدواج نیز از همین شیوه بد تازی آمده است
بدین رو در خطبه عقد تازی از دو واژه انکحتک و زوجتک استفاده میشود که انکحت از نکح می آید و نکح یعنی گاوی و یا شتری سوار شتر دیگری شدن و با او کار جنسی انجام داد
و آنگاه که ملا میگوید انکحتک و زوجتک لموکلی یعنی من چنین کاری را بوکالت موکلم انجام دادم زیرا واژه زوج نیز یعنی جفت شدن و آن کار را انجام دادن
من که امروز میخواهم این مسئله را بنویسم و شرح بدهم شرمنده ام و نمیتوانم بیش از این این مسئله را باز کنم حالا شما در نظر بگیرید که چهارده قرن است پدران و مادران ما را با این واژه های توهین آمیز عقد کرده اند
اصلا چرا باید در بهترین لحظه زندگی یک زن و مرد از واژه های زشت جفت شدن و سوار هم شدن استفاده کرد آنهم کسی دیگر این کار را بوکالت انجام بدهد
نامهای تازی میان ایرانیان
آماری که اخیر در ایران منتشر شده است کتابهای تاریخی که در ایران چاپ و پخش میشود حدود 40 درصد از بازار کتاب را به خود اختصاص داده است. یعنی ایرانیان توجه بسیار بالا و بزرگی به تاریخ و پیشینه و گذشته خود داشته و جستجوگر شناخت گذشته خود میباشند!
هرچند در سالهای نخست انقلاب کتابهای دینی و بویژه اسلامی خریداران بسیاری داشت و پس ا زچندی دهها سازمان و تشکیلات دینی و دولتی هزاران هزار کتاب را از تاریخ اسلام و غیره چاپ کرده و بطور رایگان در اختیار مردم داخل وخارج از کشور قراردادند، اما خیلی زود مردم بسوی تاریخ گذشته خود روی آورده و کتابخوانی باستانی!! رایج شد! جدا از کتابخوانی باستانی، کتابهای بسیاری از تاریخ و تحلیل و نقد و تفسیر مسائل اسلامی بودند از زبانهای دیگر بویژه عربی ترجمه شد که نسبت به جو صددرصد شیعی سالهای قبل مردم با افکار و آراء مختلفی دررابطه با اسلام نیز آشنا شدند.
همراه و همزمان با این توجه ویژه به تاریخ کهن، ایرانی اندیشیدن و نام ایرانی برگزیدن نیز از سالهای 60 در ایران رشد کرد. بگونهای که اینک حدود 45 درصد نامهایی که هموطنانمان در داخل کشور برای فرزندان خود انتخاب میکنند صددرصد ایرانی است. ودرصد نامهای ایرانی درخارج از کشور به 65 درصد میرسد!
بالارفتن رشد فکری مردمان ما طی این سالهای اخیر و تحمیل فراگیری زبان عربی در مدارس جمهوری اسلامی موجب شد تا هموطنان ما به ریشه و معنی برخی از نامهای غیرایرانی پیبرده وتلاش کنند تا هر چه بیشتر از نامهای زیبا وپرمعنای ایرانی بهره ببرند و واقعاً طی قرنها نیاکان ما بخاطر آگاه نبودن از معنیهای برخی از نامها، شاید ستمی تاریخی به فرزندان خود میکردهاند. البته چون زبان عربی زبان مادری مردم ما نبوده است و هجوم بیگانه موجب شده بود تاخودآگاه برخی از واژهها و نامهای نادرست بر تاریخ و فرهنگ و جوامع و خانوادههای ما تحمیل شود!
مثلاً غلام نامی است و یا شاید بهتر باشد بگوییم پیشوند برخی از نامهایی است که هرگز در زبان عربی از آن استفاده نمی شود. اما غلامعلی و غلامحسین و غیره درمیان ما ایرانیان بسیار رایج بوده است!
من بسیاری از کشورهای عربی را گشتهام!! دوستان بسیاری دارم که از کشورهای عربی هستند و هرگز یک عنصر عرب را ندیدهام که اورا غلام بنامند! و این بدین خاطر است که اعراب معنی غلام را میدانند و ما نمیدانستهایم. غلام از ریشه غلم میآید که به معنای بهرهوری جنسی است! و غلام به سربچههایی میگفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی مینمودهاند! بغلط به ما گفتهبودند که غلام یعنی نوکر وبرده و بنده! درصورتیکه درزبان عربی، عبد میشود برده و نوکر را خادم میگویند! غلام وکنیز همطراز و همراهند!! از کنیزان نیز بهره جنسی وخانگی میبردهاند و از غلام بچه ها نیز!!
بسیاری از نامهای عربی که درمیان ما ایرانیان رایج است درمیان اعراب اصیل (عربستان سعودی، کشورهای خلیج فارس..) ابداً متداول نیست! هرچند امکان دارد که این نامها درمیان شیعیان مورد استفاده قرار بگیرد. آنهم بعنوان عشق وتعصب ویژهای که نسبت به برخی از شخصیتهای تاریخ اسلام داشته و دارند. اما بدون شک اگر پدرومادری باریشه این گونه نامها ومعنای آنها آشنایی میداشتهاند هرگز نامهای نازیبا را بعشق شخصیتهای تاریخی برروی فرزندان خود نمینهادند.
با هم به معنی چندنام نگاهی میاندازیم که نتیجه سالها پژوهش و کنکاش میباشد:
ام کلثوم: ام یعنی مادر و کلثوم به فرزند خیکی و چاق اطلاق میشود
حفصه: هسته خرما و یا زن سیاه و زشت
خدیجه: به سقط جنین شتر میگویند
بتول: زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد
سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.
سکینه: که مسکین نیز با این نام هم خانواده میباشد. به بانوی گدا و خوار و بیچاره میگویند
رقیه: که از ریشه رق میآید، به معنای افسون و جادو و نیرنگ است.
عذرا: به هرآن چیزی که سوراخ نشده باشد میگویند.
جعفر: ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.
ذبیح: به هرچارپایی که گلویش را ببرند میگویند. ذبح شده یعنی گلو بریده
باقر: که از خانواده بقره میباشد به گاو نر چاق میگویند و اعراب جاهلی به کسی که خیلی چیز میفهمیده است نیز میگفته. باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.
عباس: از عبس میآید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخود
عثمان: بچه مار
کاظم: از کظم میآید و به معنای لال بودن، گنگ و بیزبان و خاموش
هاشم: به نان فروش دوره گرد میگفته اند!
حیدر: این نام مخلوطی است از عربی و پارسی، حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به کسی گفته اند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است.
صغری: کوچک و پست و اصغر نیز از همین خانواده و ریشه صغرا است. به معنای کوچکتر!
سید و سیدی آقا و آقایی
البته نامهای دیگری چون کلب علی، کلبحسین و غیره نیز رایج بوده است که کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سک حسین و غیره. اینها نمونه اندکی بود ازمعنی برخی از نامهای تازی که درمیان ما ایرانیان قرنها رایج است. ما کمتر از معنی آنها آگاه بوده ایم و کلاً این گونه نامها نوعی توهین وتحقیر بوده است برای هرعنصر ایرانی همچنانکه درقرنهای نخست هجوم تازیان به ایران، ما را برده و موالی میخواندند و خودشان را مولا! و براساس همین تفکر و اندیشه بودکه نامهای نازیبای عربی را نیز برما تحمیل کردند! همچنانکه با رایج نمودن واژه و لقب و یا عنوان آقا که عربی آن میشود سید!! به طور غلط به ما فهماندند که سید بودن یعنی نواده پیامبر اسلام بودن! یک پنجم درآمد هر ایرانی نیز در بست باید دراختیار تازیان قرار بگیرد و چون سید بودن یک برتری اجتماعی و اقتصادی را از آن دارنده این عنوان میکرد، تعداد سیدها نیز در تاریخ ما فراوان شد و تا به امروز برجای مانده است. وکلاً نوعی تبعیض اجتماعی میان تازی و ایرانی برعنصر آزاده ایرانی تحمیل شده است! دررابطه با نادرست بودن نسبت این همه سیدها با پیامبر اسلام و نوادگان دختری ایشان (فرزندان فاطمه) اخیراً در ایران تحقیقاتی بعمل امده است که دفتر ولایت فقیه از انتشار آن جلوگیری نموده است.
در این پژوهش آمده است که کلاً پیامبر اسلام پسری نداشت که بعنوان وارث ایشان تداوم بخش نسل ایشان باشد! خانم فاطمه همسر امام علی مادر امام حسین و امام حسن بودهاند. امروزه از تبار امام حسن را طباطبایی میخوانند و از تبار امام حسین را حسینی، ثابت شده ست که ریشه بسیاری از این خانوادهها به مدینه و فرزندان فاطمه نمیرسد. درهمین پژوهش و تحقیق تاریخی آمده است که سیدهای بسیاری باعنوان موسوی هستند که گفته میشود نوادگان امام موسی کاظم میباشند. چنانچه درتاریخ آمده است و همه مورخین نیز آنرا گواهی کردهاند، امام موسی هرگز همسری دائمی و عقدی نداشته است. زیرا ایشان از جوانی به زندان رفته است و درزندان نیز چشم از جهان فروبسته است.
در این پژوهش آمده است که بسیاری از ثروتمندان و روسای قبایل و زورمندان وفرماندهان سپاه خود را سید خوانده گواهینامههایی را نیز تدوین نمودهاند تا اولاً از موالی بودن به مولا شدن ترقی پیدا کنند و هم از عدم پرداخت خمس که یک پنجم درآمد بوده است بهرهمند شوند و از آن سو یک پنجم درآمد دیگر ایرانیان را نیز از آن خود سازند.
سخنان کوتاه، چرا غ راه « این وصیت من است!»
ا زسیاو ش اوستا
- اهورامزدا خدای دانا، توانا و مهربان انسان است.
- آری معمار بزرگ هستی « خداوند» « اهورمزدا» و .. وجود دارد، اما فراتر و یا فروتر از آن هرچه بگویند دکانی برای کاسبی و یا افسانهای بیش نیست!
- اهورامزدا نه اهریمن را آفریده است ونه آتش جهنمی را برای ما فراهم آورده است.
- تمامی کتب وگفتههای دینی جهان را به سه سخن:
نیکی در پندار، گفتار و کردار نیک بفروش.
- هستی را با خرد بنگر و خدا را با دل.
- بزرگترین سرفرازی باور به خداوند است.
- خداوند هیچ نیازی به انسان ندارد.
- انسان ازنگاه روانی نیازمند خداوند است.
- خداوند بزرگ اوستا، شکنجه گر نیست.
- مشورت با بانوان نیکو است.
- هرنسلی آگاهتر از نسل پیش است.
- دشمن دانا ا زدوست نادان بهتراست.
- تن را با ورزش و روان را با دانش پرورش دهید.
- نابخردان خودرا داناترین و بزرگترین و برترینها میدانند.
- راستی با یاران دوستی را پایدار میکند.
- مهرورزی دل و روان را شاد میکند.
- با مردم نیکی به اندازه تا بدهکار نشوی.
- خردمندان خودرا در برابر هستی و ناشناختههایش کوچک میدانند.
- بدون برنامه روز را شب نمودن کشتن زمان و عمر است.
- دشمن دوست نما چنان کند که هیچ دشمنی نکند.
- نصیحت دشمن را مپذیر اما بخوبی گوش کن!
- خردمندان نمیجنگند! گفتگو میکنند!
- گفتگو نمودن با رقیب و دشمن برتر از جنگیدن است.
- عشق به هرکس! عیب آن کس را میپوشاند! - از خداوند خردمندی و تندرستی بخواهیم!
فرهاد از جمله معدود هنرمندان موسیقی پاپ بود که پس از انقلاب اسلامی ایران، در سال 1357، کشور را ترک نکردند.ترانه وحدت ساخته اسفندیار منفردزاده با شعر سیاوش کسرایی، از آثار این خواننده ایرانی است که در اوایل انقلاب به اجرا در آمد. در چند سال اخیر نیز او در ایران چند برنامه هنری اجرا کرد و در آنها تعدادی از ترانه های گذشته اش را نیز به اجرا در آورد. ترانه های فرهاد در دهه 50 شمسی با مضامین سیاسی و اجتماعی در میان جوانان کشور محبوبیت زیادی کسب کرد، از جمله ترانه های جمعه خونین، هفته خاکستری و کوچه ها (شبانه)
فرهاد که برخی منابع نام او را محمد صفار منتشری نوشته اند در سال 1321 در لنگرود به دنیا آمده بود . او شیوه خاصی در خواندن بنا گذاشت که در سالهای دهه پنجاه نام او را بر سر زبانها انداخت. معروف ترین ترانه او جمعه نام داشت که شعر آن را شهیار قنبری سروده بود و آهنگ آن کار اسفندیار منفرد زاده بود و اولین بار در فیلمی به نام خداحافظ رفیق خوانده شد. این ترانه مدتها نزد جوانان آن دوره یک ترانه سیاسی تلقی می شد و شیوه خواندن فرهاد هم به این تصور دامن می زد.
«یه شب مهتاب» (شهیدان شهر) دیگر ترانه ماندگار خوانده شده توسط فرهاد بود که احمد شاملو شاعر فقید کشورمان آن را سروده و اسفندیار منفرد زاده مانند اکثر آهنگ های فرهاد آن را تنظیم کرد. (1)
زندگینامه فرهاد / از کوچینی تا پاریس
نهمین فرزند مرحوم رضا مهراد ،کاردار وزارت امورخارجه دولت ایران در کشورهای عربی ،روز بیست و نهم دی ماه 1322 در تهران متولد شد. اخلاق و رفتار آخرین فرزند خانواده مهراد آنقدر متفاوت بود که همیشه از سوی اطرافیان به «تقلید از بزرگترها» می شد. سه سال بیشتر نداشت که علاقه به موسیقی او را وادار میکرد تا پشت در اتاق برادرش بنشیند و تمرین ویلون او و دوستانش را گوش کند.
در همان دوران یکی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده او میخواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادر بزرگتر یک ویلون سل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود. عمر تمرینات ویلون سل از 3 جلسه فراتر نرفت، چرخ روزگار ساز او را شکست و به قول فرهاد:«ساز صد تکه و روح من هزار تکه شد.»و از آن پس بازهم دل سپردن به تمرینات برادر بزرگتر تنها سرگرمی و ساز تبدیل به رویای فرهاد شد.
با ورود به مدرسه استعداد او در زمینه ادبیات آشکار و ادبیات تبدیل به دلمشغولی او میشود و در آستانه ورود به دبیرستان تمایل به تحصیل در رشته ادبیات پیدا میکند. اما علیرغم نمرات ضعیفش در دروسی غیر از ادبیات و زبان انگلیسی ،مخالفت عموی بزرگش در غیاب پدر، او را مجبور به ادامه تحصیل در رشته طبیعی میکند .و عاقبت دلسپردگی به ادبیات و بی علاقگی به دروس مورد علاقه عمویش سبب میشود تا در کلاس یازدهم ترک تحصیل کند. پس از ترک تحصیل با یک گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را می آموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میکند. گروه راهی جنوب میشود تا در باشگاه شرکت نفت برنامه اجرا کنند و اولین شب اجرای برنامه رهبر گروه به بهانه غیبت خواننده گروه از فرهاد میخواهد تا او جای خواننده را پر کند.
وسواس شدید فرهاد در ادای صحیح کلمات و آشنایی او با ادبیات ملل چنان در کار او موثر بود که وقتی ترانه ای به زبان ایتالیایی ،فرانسوی و یا انگلیسی اجرا میکرد کمتر کسی باور میکرد که زبان مادری این هنرمند فارسی باشد و همین خصوصیت باعث درخشش گروه و تمدید مدت برنامه گروه ارمنی شد. مدتی بعد از گروه جدا میشود و فعالیت انفرادی خود را آغاز میکند.فرهاد برای اولین بار در سال 42 برای اجرای چند ترانه انگلیسی راهی برنامه تلویزیونی «واریته استودیو ب» میشود و مخاطبان بیشتری می یابد.
مدتی بعد فرهاد در یکی از کنسرتهای بزرگی که به مدیریت مجله «اطلاعات جوانان» در امجدیه برگزار شد هنرنمایی کرد. در این برنامه فرهاد چند ترانه با گیتار اجرا میکند و بیش از پیش مورد توجه تماشاگران و همچنین شهبال شب پره ،مرد اول گروه Black Cats قرار میگرد.چندی بعد فرهاد با شهبال شب پره سرپرست گروه بلک کتز آشنا می شود .همکاری فرهاد به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو با شهبال شب پره (پرکاشن) ،شهرام شب پره (گیتار)، هامو(گیتار) ، حسن شماعی زاده (ساکسیفون) و منوچهر اسلامی (ترومپت)در کلاب کوچینی از سال 45 آغاز میشود.
منوچهر اسلامی که از فرهاد به عنوان پایه اصلی Black Cats یاد میکند با اشاره به استعداد فرهاد می گوید:«فرهاد با اینکه نت نمیدانست و موسیقی را از راه گوش آموخته بود نیاز چندانی به تمرین نداشت.او با چند بار زمزمه کردن شعر ،ساز و صدایش را با بقیه گروه هماهنگ میکرد.در واقع او به احترام دیگر اعضا در جلسات تمرین حاضر می شد.»
در همین دوران یعنی در اوج فعالیت Black Cats ،دوستداران فرهاد ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» یعنی اولین اثر فرهاد به زبان فارسی را در فیلم «بانوی زیبای من» شنیدند. او اندکی بعد برای پرستاری ازخواهرش راهی انگلستان میشود.در طول سفر که قرار بود 2 ماه به طول انجامد یکی از تهیه کنندگان سرشناس انگلیسی به سراغ او می آید و پیشنهاد انتشار آلبومی با صدای فرهاد را مطرح میکند. اما بیماری فرهاد و بروز مشکلات متعدد شخصی باعث میشود تا انتشار آلبوم در حد حرف باقی بماند و سفر 2 ماهه بیش از یکسال طول بکشد.
سال 48 فرهاد ترانه «مرد تنها» ،با شعر شهیار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده،را برای فیلم «رضا موتوری» میخواند.ترانه «مرد تنها» که پس از اکران فیلم در قالب صفحه گرامافون راهی بازار شده بود آنچنان طرفدار می یابد که فرهاد تبدیل به یک ستاره میشود. چون همیشه معتقد بود باید شعری را بخواند که خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر باید به شکلی زبان حال او باشد پس از «مرد تنها» تعداد محدودی ترانه یعنی ترانه های «جمعه»،«هفته خاکستری»،«آیینه ها»(51-1350)را خواند و با افزایش تنشهای سیاسی در ایران در دهه پنجاه ترانه های «شبانه1» ،«خسته»، «سقف»،«گنجشگک اشی مشی»،«آوار»،«شبانه2» با اشعاری از احمد شاملو و شهیار قنبری و صدای فرهاد منتشر و تبدیل به سرود اتحاد مردم شدند.
یک روز بعد از انقلاب در ایران یعنی در روز 23 بهمن 1357 مرحوم «سیاوش کسرایی» ترانه «وحدت» را به اسفندیار منفردزاده می سپارد و در همان روز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین انداز شد. پس از انقلاب فرهاد،خواننده انقلابی ،از ادامه کار منع و تقاضاهای چندباره او برای انتشار مجدد آثارش با مخالفت روبرو شد. البته در همین سالها که حتی از انتشار مجدد ترانه «وحدت» به بهانه «تکراری بودن» جلوگیری می شد شخص با نفوذی بدون کسب مجوز از خواننده،آهنگساز یا شعرای این ترانه ها آلبومی با نام وحدت و با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را راهی بازار کرد. بالاخره سال 1372 پس از 15 سال آلبوم جدید فرهاد، «خواب در بیداری»،مجوز انتشار دریافت کرد و تبدیل به پر فروش ترین شد. پس از انتشار «خواب در بیداری» ،فرهاد که از انتشار آلبوم بعدی خود در ایران نا امید شده بود در سال 1376 آلبوم «برف» را در ایالات متحده آمریکا ضبط و منتشر کرد و این آلبوم یک سال بعد در ایران منتشر شد. پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» که ترانه هایی از کشورها و زبانهای مختلف را در خود جای میداد ،برآمد.
از مهر ماه 1379 بیماری فرهاد جدی شد،اما فرهاد از حرکت بازنایستاد. آن روزها هیچ چیز جز مرگ نمی توانست او را از تهیه آلبوم «آمین» بازدارد ،که بازداشت…فرهاد پس از 2 سال معالجه در ایران و فرانسه ،در سن 59 سالگی روز نهم شهریور 1381 در شهر پاریس بر اثر بیماری هپاتیت درگذشت.